آخرین آرزوی دلم

یک روز می رسد که در آغوش گیرمش، هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ...

هعییی روزگار

امروز 13 آبانه الان که داشتم پست مربوط به خانه سبز (تاریخ 98/7/29)  رو میخوندم یهو دیدم اونجا نوشتم 4 آبان سالگرد ازدواجمه.  ای وای خدایا 4 آبان اومد و رفت. من و همسرم اینقدر غرق در  گیرودار زندگی شدیم که اصلا هردومون یادمون رفت . چه بی احساس شدیم هردو.. انگار هیچ بهونه ای واسه شادی نداریم حتی الان که خونه جدیدمون داره آماده میشه. دوشب پیش یه خواب وحشتناک دیدم داشتم سکته میکردم اگه چند لحظه بیشتر خواب میموندم و بیدار نمیشدم حتما میمردم. من هر دفعه روی کمر میخوابم امکان نداره که خواب وحشتناک نبینم. بدنم قفل شده بود داشتم خفه میشدم هر چی سعی می کردم بدنمو تکون بدم نمیشد. میدونستم دارم خواب می بینم. چشمامو باز کردم سقف...
13 آبان 1398

آرامبخش دلم، قرآن

نمیخوام بگم خیلی با قرآن مانوسم، نمی خوام بگم خیلی به دستورات قرآن عمل می کنم ولی نمیدونم چرا هربار قرآن رو به نیتی باز میکنم خوب یا بد کاملا درست از آب در میاد. همه دفعات قبل امروز دلمو صاف کردم و قرآن رو به نیتی که خودتون می دونید باز کردم . این آیه اومد: (( اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال انا منکم وجلون* قالوا لاتوجل انا نبشرک بغلم علیم* قال ابشرتمونی علی ان مسنی الکبر فبم تبشرون* قالوا بشرنک بالحق فلا تکن من القنطین* قال و من یقنط من رحمه ربه الا الضالون )) آنگاه كه بر او داخل شدند و گفتند: سلام. ابراهيم گفت: ما از شما مى‌ترسيم. گفتند: مترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى‌دهيم.  گفت: آيا مرا بشارت...
11 آبان 1398
1